زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد؟ و یا که ماه، به صحـرای نـیـنـوا آمد؟ تو قاسم بن حسن یا که نه؛ یَلِ جَـمَلی؟ که از وقـار قَـدَت بوی مـجـتـبـی آمـد زره نـیـاز نـداری، تـو وارث حـسـنـی که هـیـبت تو به چـشـمـانـم آشـنـا آمـد «وان یکـاد بخوانید و بر فـراز کنید» که پهـلـوان حـسن ... شیر کـربـلا آمد نگو که یک نفر آمد به رزمگاه حسین بـرای یــاری مـن لـشـکـر خــدا آمــد مریض هجر حسن بودهام خدا را شکر تـو آمـدی و بـه هـمـراه تـو شـفـا آمـد به قـامت تو بگـویـم هـزارها تکـبـیـر کمی درنگ بکن تا ببـیـنمت دلِ سیـر رجز بخوان که رجزهایت افتخار من است بگو که "اِبن حسن" بودنم شعار من است برادرم حسن انگـار، در کـنارم هست و با غرور، بگوید که یادگار من است! از آن طرف پـدرم آمـده به بـدرقـهات و داد میزند این تیغ ذوالفقار من است صدای مـادرم آمد... ادب کـنـید، هـمه به ناله گفت که این مرد، از تبار من است تـمام اهـل حـرم آمـدنـد، پـشت سـرت صدای عمهات آمد که این قرار من است ولی نگاه تو میگـفت، میروم مـیدان که جام سرخ شهادت در انتظار من است تو رفتی و همۀ دلخـوشی ما هم رفت تـمام دار و نـدارم به رزمگـاهم رفت کمی گذشت و شنیدم صدای حنجر تو و مثـل "بـاز" رسیـدم کـنار پـیکـر تو میان دشت، صدای شکستـنت پیـچـیـد میـان خـیـمـۀ زنهـا شکـست مـادر تو تـمام لشکر دشمن به کشتنت مشغـول میـان دست کـسی بود، کـاکُـل سـر تو تو دانه دانه شدی و به دشت، پخش شدی و خاک، ساخته تسبیحی از سراسر تو همینکه حُرمتِ محرابِ ابروی تو شکست نشست یک نفر اینجا به روی منبر تو تو دست و پا زدی و دست و پام لرزیدند عـموی پـیر، زمیـن گـیر شد برابر تو کـنار پهلـوی تو کـوچۀ غـمـم پیداست چقدر روضۀ تو مثل مادرم زهراست |